به گزارش راهبرد معاصر؛ در چند هفته اخیر به وضوح میتوان تحرکاتی را در بین کشورهای محورهای مختلف سیاسی در خاورمیانه مشاهده کرد که عمده آنها بر موضوع حل اختلافات گذشته و نزدیک کردن مواضع ولو به شکل تاکتیکی متمرکز است. به طور خلاصه چهار محور سیاسی عمده در خاورمیانه امروز را میتوان به این شکل توصیف کرد: محور مقاومت به رهبری ایران و همراهی دولتهای سوریه و یمن و همچنین اجزایی از دولتهای لبنان و عراق و فلسطین. محور اخوانی به رهبری ترکیه و همراهی کامل دولت قطر و اجزایی از دولتهای تونس و لیبی و فلسطین، محور عربی به رهبری امارات و عربستان و با همراهی دولتهای بحرین و سودان و مصر و اجزایی از دولتهای یمن و لیبی و لبنان. و نهایتا محور رژیم صهیونیستی با کمک مستقیم آمریکا و همراهی تعدادی از دولتهای عربی که البته فعلا نمیتوان از ادغام کامل محور رژیم صهیونیستی با اعراب علیرغم همسویی زیاد سخن گفت.
در موقعیت فعلی حداقل در سه موضوع قتل خاشفچی ، بحران میان کشورهای خلیج فارس و قطر و همچنین جنگ لیبی بین دو محور عربی و اخوانی مشکلات حادی وجود دارد و از طرف دیگر محور اخوانی به رهبری ترکیه با رژیم صهیونیستی نیز تنشهای فراوانی را تجربه کرده است. بحران خلیج فارس از حیث درگیری میان متحدان آمریکا در منطقه بی سابقه است و در لیبی نیز عملا ترکیه به عنوان عضوی از ناتو با امارات و عربستان به عنوان متحدان اصلی آمریکا در خلیج فارس در حال جنگ است.
این موضوعات باعث شد تا پمپئو در سال پایانی دولت ترامپ تلاش کند تا با رفع این اختلافات عملا جبهه متحدی را در مقابل ایران ایجاد نماید. آمریکا در راهبرد فعلی خود سعی میکند تا با معرفی ایران به عنوان یک دشمن مشترک میان محورهای فوق ، انها را به کنار گذاشتن موقت اختلافات برای مواجهه با دشمن اصلی ترغیب کند. آمریکا به خوبی واقف است که این اختلافات به تدریج برای ایران فضای تنفس ایجاد میکند بطور مثال در جریان بحران قطر ، ایران موفق شد تا فقط از راه پروازهای قطر بر فراز آسمان ایران حدود 100 میلیون دلار کسب درآمد کند. در لیبی نیز روسها به خوبی از دلارهای اماراتی برای تقویت موضع خلیفه حفتر بر علیه رقبای خود استفاده میکنند که این موضوع نیز خوشایند واشنگتن نیست. درگیریهای ترکیه و امارات در موضوع سوریه نیز تاثیر گذاشته است و دولت امارات اخیرا به طور پنهانی قصد داشته است تا از طریق نفوذ در سوریه و به دست گرفتن پروژه های بازسازی به تقویت دولت این کشور مقابل ترکیه و کم کردن نفوذ ایران اقدام کند که پس از تصویب تحریمهای قانون قیصر پمپئو علنا به امارات بابت شکستن این تحریمها هشدار داد و تا حدی جلوی این بلندپروازی امارات را گرفت.
در موقعیت فعلی و خصوصا بعد از شکست ترامپ مقابل بایدن روند کاهش تنش میان این محورها که از دوران ترامپ آغاز شده بود شدت بیشتری یافته است. علت این موضوع آن است که کشورهای محورهای فوق اینطور تصور میکنند که با روی کار آمدن بایدن و احیای برجام ممکن است نه تنها ایران توان اقتصادی خود را باز یابد بلکه با تقویت توان منطقهای خود وارد حوزه نفوذ آنان شود. این روند کاهش تنش ابتدا با محوریت میانجیگری کویت در بحران قطر آغاز شد و امیر جدید کویت اعلام کرده است که توانسته تا مقدمات سازش میان مصر و عربستان و امارات از یک سو و قطر از سوی دیگر را فراهم آورد. این سخنان امیر کویت با تایید صریح ریاض و قاهره و ابوظبی مواجه شده است که نشان میدهد این روند واقعا در مقطع اخیر دارای پیشرفت است. از طرف دیگر ترکیه نیز به عنوان شریک اصلی دوحه دور جدیدی از مذاکرات با عربستان را آغاز کرده است و وزرای خارجه دو طرف با یکدیگر ملاقاتهایی داشته اند که نشان میدهد توافق با دوحه از جغرافیای خلیج فارس بیرون رفته و به ترکیه و مصر نیز گسترش یافته است. ترکیه همچنین تمایلاتی را نیز به عادی کردن روابط با تل آویو نشان داده است که بیانگر رغبت آنکارا به مهار تنش با کلیه محورهای متعارض با ترکیه است. از طرف دیگر روند سازش اعراب با تل آویو نیز همچنان ادامه دارد و مغرب نیز به این روند پیوسته است و بنظر میاید تعلل عمان و عربستان برای پیوستن به این روند نیز ناشی از خواست آنان برای گرفتن تضمینهای امنیتی قوی از بایدن است تا بتوانند در قبال واگذاری چنین هدیه بزرگی به محور آمریکا ما به ازای ارزشمندی دریافت کنند که این نوع نگرش آنان ممکن است در برخورد آمریکا با موضوع ایران اثرگذار باشد.
کشورهای منطقه در وضعیت فعلی خود نگرانی اول را بر مبنای تغییر نگرش آمریکا به سمت دوران اوباما قرار داده اند گویی آن دوران برای آنها به شکل یک کابوس گذشته و ممکن است این کابوس برای آنان تکرار شود. لذا تمام تلاش خود را بر این موضوع متمرکز کرده اند تا ضمن تشکیل یک اتحادیه وسیع بتوانند در نحوه تعامل آمریکا با ایران موثر باشند. اظهارات مقامات عربی مبنی بر لزوم مشارکت آنان در مذاکرات آتی غرب و ایران و همچنین قرار دادن دستور کار موشکی و منطقه ای در مذاکرات این دغدغه آنان را به خوبی آشکار میکند. تحرکات ضد ایرانی ترکیه در مرزهای شمالی کشور و همچنین ترورهای منسوب به موساد در ایران نیز تماما حلقه های همین زنجیره را تکمیل میکنند. اعضای این محور نسبت به وقوع یک درگیری محدود میان ایران و آمریکا قبل از ورود بایدن به کاخ سفید با هدف قرار دادن واشنگتن در برابر عمل انجام شده بیرغبت نیستند و در حال حاضر ایران اولویت اول آنان را تشکیل میدهد.
در این میان ایران باید بطور همزمان دو راهبرد موثر را در برابر این اقدامات در پیش بگیرد. در گام نخست ایران باید با هوشیاری در برابر تحریکهای میدانی و رسانه ای جبهه مقابل عمل کند. اقدامات تل آویو در حمله به اهداف مقاومت در سوریه و اعلام رسمی آن در کنار درز دادن عمدی اطلاعات مربوط به ترورهای موساد در داخل خاک ایران و هدف قرار دادن دانشمندان ایرانی همگی با هدف وارد کردن ایران به یک نبرد سراسری با جبهه آمریکا و متحدان آن انجام میگیرد که صبر راهبردی ایران در مقابل این تحرکات تا کنون طرفهای متخاصم را از رسیدن به اهداف خود ناکام گذاشته است. در کنار این ایران باید با مطالعه دقیق گسلهای موجود در روابط میان محورهای سیاسی منطقه از بوجود آمدن یک اجماع منطقه ای علیه خود ممانعت کند. تجربه اجماع نسبی اعراب در زمان جنگ تحمیلی نشان میدهد که انزوای منطقه ای میتواند ضررهای جبران ناپذیری را بر ساختار دیپلماتیک و اقتصادی ایران برجای بگذارد. بسیاری از اعراب در زمان جنگ نه از حب صدام که بخاطر تبلیغات سوء ضد ایرانی با این کشور علیه تهران همکاری میکردند که تجربه سیاسی آتی من جمله جنگ کویت غلط بودن این انگاره ها را ثابت کرد. امروز ایران میتواند از طریق استفاده از شکافهای سیاسی من جمله مساله تحریمهای اخیر آمریکا علیه ترکیه از ظرفیت این کشور و محور اخوانی در عدم انسجام کلی منطقه ای علیه تهران استفاده کند . مقطع فعلی سیاسی در خاورمیانه بسیار حساس است و عبور از این گردنه حساس به سیاست ورزی منسجم و حدت ملی سیاسیون کشور در بالاترین سطح ممکن نیاز دارد.